پایگاه صالحات – 1- حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا قاسمیان از اساتید حوزه و دانشگاه (مسجد دانشگاه صنعتی شریف- 9 دی 1388)
بنده خبر اس ام اسی نمیدهم. خودم از پسر آقای بهجت پرسیدم که آقای بهجت چیزی راجع به آقا گفتند یا نه؟ گفت: «آره. آن اوایل آقا زیاد پیش آقای بهجت میآمد. در بار اولی که آمدند من خودم آنجا بودم. آقای خامنهای گفتند: خبرگان مسئولیتهای امام را روی دوش من گذاشتهاند. من نه در علم، نه در معنویت، مثل امام هستم. نه اقبال امام را دارم. آقای بهجت مدت زیادی سرشان را انداختند پایین. بعد سرشان را آوردند بالا گفتند: شما بحمدالله با مبانی آشنا هستید. این وظیفه را شما قبول بفرمایید، من ملتزم میشوم که شما را تنها نگذارند». (1)
2- گفتگوی آیة الله ری شهری با حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ علی بهجت در تاریخ دوازدهم آذر 1388 در دفتر بعثه مقام معظم رهبری در مکه مکرمه
آیة الله خامنهای، در نخستین دیدارشان پس از تصدی مقام رهبری، با ایشان، پرسید :
باید چه کار کنم؟
پدرم چند دقیقه سر خود را به زیر انداخت و بعد سرش را بلند کرد و فرمود :
(( الحمد لله شما که به مبانی مستحضرید. اگر به آنچه طبق موازین میرسید، عمل کنید، من ملتزمم که شما را تنها نگذارند )).
این دومین موردی بود که از پدرم، این گونه ملتزم شدن (با واژه من) را شنیدم.(2)
منابع :
1- سایت حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا قاسمیان - qasemian.ir
2- کتاب زمزم عرفان – تألیف آیت الله محمدی ری شهری - صفحه 265
دیدگاهها
حجتالاسلام والمسلمين شيخ علي بهجت فرزند آيتا... العظمي بهجت(ره) ميگويد: روزي علامه جعفري هنگامي که از خانه ما بيرون آمد، مرا ديد و پرسيد: چه درسي ميخواني؟ گفتم: سيزده سال فقه و اصول خواندم و به دوره خارج رسيدم اما آن را ترک کردم و دارم فلسفه را تمام ميکنم. گفت: ديگر چه؟ گفتم: يک مقداري رياضيات و ستاره شناسي و... خواندم. عرفان نظري را نزد آقاي حسن زاده آملي و آقاي جوادي آملي و فقه و اصول را هم خدمت خود حاج آقا خواندم. گفتند: حالا يک چيز به تو ميگويم؛ که همه اينها را خواندي، بيا تمام کارهايت را رها کن و خدمت همين پير را بکن. هر چه گفت يادداشت کن و براي نسل بعد نگه دار. تو متوجه مقام ايشان نيستي زيرا اولا خودش مانع است از اينکه بفهمي چه کسي هستند. ثانيا عوارض بيروني هم مانع تو ميشود؛ چون تو دنبال زندگي آتيه هستي.... شما اين را نميشناسي، فقط نگاه ميکني که پدرت است. ولي من ايشان را از نجف ميشناسم... من قم، تهران، مشهدف و... را ديدهام، باور کن همين يکي مانده. اگر از تو گرفتند آن وقت ميفهمي.
به نقل ازکتاب العبد